وکیل ، وکالت ، مشاوره حقوقی در مشهد
مشاوره حقوقی تلفنی ، حضوری با وکیل پایه یک با سالها تجربه 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

اثبات باشد قاتل به تقاضاي ولي دم قصاص مي‌شود.

 ‌با توجه به مراتبي که عرض شد براي آقايان قضات علم حاصل شده با توجه به نظريه پزشکي قانوني تحقيقات و معاينه محلي، لباس‌هاي خون‌آلود پيدا شدن آلت قتاله و اختلافي که اين 2 نفر قبلاً با هم داشتند و با هم رفتند و تناقض‌گويي‌هاي متهم و اين‌که يک جا در گزارش قيد شده که ايشان سن و سالش اجازه نمي‌داده دروغ بگويد به نظر بنده با بررسي که کردم شايد متهم پيش فعال بوده اينها معمولاً طبق نظريه روان‌پزشکان در داستان سرايي دروغين يد طولايي دارند اين داستان را براي خودش ساخته و پرداخته و کس ديگري در اين ماجرا دخالتي نداشته قتل هم بوسيله همين آدم انجام گرفته دلايل کافي هم هست علم آقايان قضات هم هست گزارشات مأمورين هم کافي و وافي به مقصود است. بنابراين مجازاتي که براي متهم تعيين شده طبق ضوابط شرعي و قانوني بوده با توجه به اين مراتب آرا دادگاه‌ها را مورد تأييد قرار مي دهم.

رزاقي:  ‌اين‌جا جاي حکم به علم نيست و ‌رأي ديوان عالي کشور را تأييد مي‌کنم.

با توجه به اين‌که در رأي دادگاه‌ها به کرات به اقرار متهم استناد شد گاهي هم به اقارير شهود و بر اساس تبصره ماده 59 قانون آيين دادرسي کيفري، زماني اقرار مي‌تواند مستند رأي قرار بگيرد که در نزد قاضي صادرکننده رأي واقع بشود حتي عذر دادگاه‌ها در اين‌که يکي از قضات در کلانتري و پاسگاه حاضر بود و متهم در نزد او اقرار کرد اين هم کافي نيست که ساير قضات بتوانند بر اساس آن، اقرار متهم را مستند رأي قرار داده و وي را محکوم کنند از سويي ديگر در اظهارات متهم فعلي تنها راجع به يک مورد اقرار شد و آن اين بود که گفت مقتول با من درگير شد چاقوي در دست او بود من چاقويش را پيچاندم و به پهلوي او خورد و در گواهي پزشکي که البته اين جا منعکس نيست  راجع به ضربه پهلو چيزي گفته نشد حداقل علت قتل ضربه به گردن اعلام شد و ضربه به پهلو که مورد اقرار اين‌گونه متهم بود به عنوان يکي از علل قتل اعلام نشده از اين جهت هم سزاوار بود که موضوع بررسي بشود از ناحيه سوم متهم در اظهاراتش يک سخن گفته بود و آن اين بود که احمد- ت به مقتول گفت من مي‌خواهم با تو کار زشت انجام بدهم و حتي گفت اين کار هم انجام داده کارش تمام شد و در گواهي پزشکي البته اين جا منعکس نيست نمي‌دانم آيا راجع به اين موضوع اصلاً اظهارنظر و بررسي شده يا نه، آيا آثاري از تجاوز به مقتول وجود دارد يا ندارد از اين جهت هم به نظر نمي‌رسد مسئله کامل و تمام بشود. از ناحيه چهارم در گزارش صفحه 35 که پيش ما هست اعلام شد که متهم شخصاً قتل را در کانون اصلاح به عهده گرفته متن اقرار وي هم اين جا درج نشد که ما ببينيم چه جوري اين قتل را به عهده گرفته آيا غير از آن چه که در ابتدا گفته بود ضربه چاقو به پهلوي او خورد غير از آن چيز ديگري هم اين جا يا نه.

 ‌در هر حال به نظر مي‌رسد مجموعه قرائن و امارات به ويژه 24 ضربه چاقو که به بدن مقتول خورده توسط يک پسربچه 15 ساله آن هم در آن موقعيت خيلي بعيد مي‌رسد که يک بچه 15 ساله بتواند اين همه ضربه به مقتول بزند و هيچ ضربه‌اي هم به خودش وارد نشود مخصوصاً اين‌که هيچ جا ادعا نکرده من چاقويي داشتم؛ بلکه يک چاقو مطرح است و آن هم تعلق چاقو به مقتول.

 ‌با توجه به مجموعه مطالبي که ابراز شد بيش از اين مقدار که ظن به انتساب بزه به متهم پيدا بشود و مورد از موارد قسامه تشخيص داده بشود بيش از اين افاده مطلب نمي‌کند و به نظر مي‌رسد اين‌جا جاي حکم به علم نيست، ظن حاصل است و پرونده براي اجراي مراسم قسامه ارجاع شود. نتيجتاً رأي ديوان عالي کشور را تأييد مي‌کنم.

سيدعبدالرضا طباطبايي: اقرار در امور کيفري جنبه طريقيت دارد نه موضوعيت

7 سال از اين واقعه تأسف‌بار گذشته است؛ اما تاکنون نه تنها حقيقت روشن نشده؛ بلکه مرحله کشف جرم نيز به درستي پشت سر گذاشته نشده است.

 ‌دادگاه‌هاي محترم به راهنمايي‌هاي ديوان عالي کشور توجه مناسب ننموده‌اند در نتيجه پرونده در مسير طرح در هيئت عمومي اصراري قرار گرفته است در پرونده حاضر رأي دادگاه‌هاي عمومي قابل تأييد به نظر نمي‌رسد؛ زيرا اولاً دادگاه استناد به اقرار محکوم عليه نموده که اقرار محکوم عليه در جلسه مورخه 15 تير 1381 فاقد وجاهت قانوني است؛ زيرا اساس پديد آمدن اقرار وي در تاريخ مذکور محل ترديد جدي است ما اطلاعي نداريم که آيا اين اقرار واجد شرايط قانوني بوده؟ آيا محکوم عليه قبل از جلسه مذکور فرصت ملاقات با وکيل تسخيري خود را داشته؟ آيا ادعاي مـحـکوم عليه مبني بر اين‌که اقرارش در اثر شکنجه و ارعاب بوده تا چه اندازه صحت دارد محتويات پرونده نيز پاسخ قانع کننده‌اي براي اين پـرسش‌ها ندارد. ثانياً، اقرار در امور کيفري جنبه طريقيت دارد نه موضوعيت از نـگرش به محتويات پرونده اقرار محکوم‌عليه مقرون به واقع تشخيص داده نمي‌شود اضطراب شديد محکوم عليه به هنگام دستگيري به نحوي که از تکلم عاجز

بوده و چند بار عدد 2 را به مأمورين با انگشت خود نشان داده است. کوچک‌ترين خراشي در بدن محکوم‌عليه وجود نداشته و اين در حالي است که مقتول با 25 ضربه کارد از پاي در آ‌مده است اين موارد و موارد ديگر منعکس در پرونده اعتقاد به مقرون واقع نبودن اقرار محکوم عليه را افزون مي‌نمايد و صحت انکار مصرانه وي را که به دلالت محتويات پرونده چندين بار صورت گرفته تقويت مي‌نمايد ثالثاً موارد مورد استناد دادگاه بدوي از قبيل مشاهده محکوم عليه در حال فرار دستيگري وي لحظاتي پس از وقوع قتل خوني بوده لباس محکوم عليه آثار باقي مانده از رد محکوم عليه در محل درگيري کشف آلت قتاله در مسير فرار متهم هيچ کدام به درجه‌اي از اعتبار نيست که بتواند باعث پيدايش علم به ارتکاب قتل عمدي از ناحيه محکوم عليه بشود؛ زيرا به حکايت گزارش حاضر همگي اين موارد توسط محکوم عليه در جلسات دادرسي و تحقيق از وي به نوعي پاسخ داده شده که سنجش آنها را در رابطه با حصول علم بسيار مشکل مي‌نمايد دستگيري محکوم‌عليه و کشف آثار و کشف وي در محل موضوعي است که هيچ‌گاه مورد انکار محکوم‌عليه درخصوص عدم حضور علم در محل قرار نگرفته است بنابراين با توجه به عدم انکار محکوم عليه درخصوص موارد فوق دستگيري وي و کشف اثر وي در محل قتل امري طبيعي است در مورد وجود آثار خون بر روي لباس‌هاي محکوم‌عليه به شرح صفحه 10 گزارشي در اين مورد توضيح داده است. به اين شرح که اسماعيل هم هنوز داشت تکان مي‌خورد من رفتم نزديکش ديدم نمي‌تواند حرف بزند و فقط دست و پا مي‌زد بلندش کردم تا به درمانگاه يا به بيمارستان برسانم چند متري هم بردم؛ يعني روي خاک کشيدم ديدم تمام کرد او را گذاشتم آمدم به طرف شهر خبر بدهم پر واضح است که در اثر اين اقدامات محکوم عليه لباسش قاعدتاً بايد خوني شده باشد و در غير اين صورت امري غير طبيعي مي‌باشد و جاي تأمل دارد همان طور که وارد نمودن 25 ضربه چاقو و حتي يک خراش برنداشتن محکوم‌عليه امري غيرطبيعي مي‌نمايد و جاي درنگ دارد.

 ‌نکته‌اي که دادگاه محترم در همين اظهارات بايد بدان توجه مي‌نمود که از آن غفلت کرده است اين است که با توجه به اظهارات مذکور محکوم‌عليه حتي توان بلند کردن محکوم را که قطعاً در شرايطي که توضيح داده شده قدرت مقابله يا دفاع نداشته است چطور به تنهايي و در زمان حيات و توان مقتول محکوم‌عليه توانسته به تنهايي 25 ضربه چاقو به او وارد نمايد بدون آن که خراشي ببيند.

مأموران آگاهي سمت شرق جاده را بررسي و فيلم‌برداري کرده‌اند موتور حدود 200 متر قبل از محل حادثه توقف داشته و اگر سمت غرب را بررسي و فيلم‌برداري مي‌کردند اثر رد چرخ‌هاي موتور روي جاده و شن و ريگ مشخص بود آيا دادگاه با توجه به اين اظهارات و جهت بررسي صحت و سقم آن که قطعاً احراز آن يکي از قرائن مهم در استناد به علم بود نبايد دستور بررسي مجدد به شرح آن چه محکوم عليه اظهار داشته مي‌داد.

حتي در صفحه 12 گزارش آمده است همان شب حادثه به رئيس دادگاه گفتم با سند مرا آزاد کنيد يا مرا به چهره‌نگاري ببريد تا آنها را پيدا کنم که قبول نکردند لازم به توضيح است که محکوم‌عليه نام 2 نفر را به عنوان همراهان خود و مقتول به اسامي احمد- ت و علي در پرونده ذکر نموده است بعدها احمد- ت مورد تحقيق قرار گرفته وي اظهار داشته نه قاتل را مي‌شناسد و نه مقتول را.

آيا جاي تعجب ندارد که احمد-ت تمام جزئيات ديدار محکوم عليه در آگاهي را به ياد دارد؛ اما محکوم‌عليه در شناسايي او مردد است آيا لازم نبود زماني که محکوم عليه دستگير شده بود و اظهار داشته بود حاضر است از طريق چهره‌نگاري قاتلين را شناسايي نمايد او را به اداره تشخيص هويت معرفي مي‌کردند و اکنون مشخصات اظهارات او را در چهره‌نگاري با آقاي احمد- ت مطابقت مي‌دادند.

آيا با توجه به اظهارات آقاي الف اولاً قرينه‌اي ولو ضعيف در صحت اظهارات محکوم‌عليه که مي‌گويد 2 نفر ديگر همراه او بودند يکي به نام احمد- ت پديد نمي‌آيد ثانياً آيا ضرورت نداشت دادگاه ترتيب مواجهه حضوري آقاي احمد- ت با آقاي الف را مي‌داد تا مشخص شود نام‌برده مورد شناسايي شاهد قرار مي‌گيرد؟ ثالثاً اظهارات آقاي احمدي به عنوان گواه دليل بــر دروغ‌گــويــي ت در مـورد عـدم شناسايي مقتول نمي‌باشد سپس مـحـکـوم‌عليه اظهار داشته احمد- ت را در آگاهي نديده است و در محل قتل نام آن 2 نفر را گفته نه در آگاهي.

 ‌آيـا لازم نـبـود دادگـاه محترم از مأموريني که در آن روز در دستگيري متهم شـرکـت داشـتـه‌انـد تـحـقـيـق مـي‌نمود؟ تاريخ 15 ارديبهشت 1388 اعلام نموده چاقو در محلي پيدا شده است که اصلاً من از آن مسير نرفتم و آن افراد چاقو را در کنار جاده انداخته‌اند آيا لازم نبود دادگاه محترم درخصوص بررسي آثار ردپاي محکوم عليه در آن مسير که اعلام مي‌نمايد اقداماتي مي‌نمود يا حداقل چاقوي کشف شده را که آغشته به خون بود جهت بررسي آثار انگشتان يا بررسي اين‌که آيا خون ديگري به غير از خون مقتول بر روي آن

وجود دارد؟ و به تشخيص هويت آگاهي ارسال مي‌نمود نتيجه هر چه که اعلام مي‌شد قابل بهره‌برداري در جهت احراز علم يا عدم آن درخصوص بزهکاري محکوم عليه بود.

از اين رو از آن جا که دليل يا دلايـــل نـــاقـــص نــمـــي‌تــوانــد احساس تشکيل علم قاضي باشد و اين پديده ناخوشايند که در محاکم به صورت رويه‌اي در حال ظهور هست و همکاران محترم قضايي تمايل پيدا کردند که در هر وضعيتي به علم قاضي استناد نمايند به نظر مي‌رسد که بايد با موشکافي در ديوان عالي کشور در دخالت استادان ديوان و به سامان نمودن اين امر حل گردد؛ چرا وقتي قرائن و امارات موجود در پرونده علم آور نيستند يا به عنوان دلايلي ضعيف مطرح هستند بايد اجازه داد تا همکاران قضايي به استناد علم قاضي مبادرت به صدور حکم قصاص نمايد بنابراين به اعتقاد اين شعبه پرونده سزاوار صدور حکم نبوده است و صحيح اين بود که با توجه به راهنمايي‌هاي شعبه تحقيقات براي ايضاح تمام زواياي موضوع ادامه مي‌يافت و اساساً وقتي پرونده از جهت تحقيقات تکميل نبوده نمي‌بايستي اعلام ختم دادرسي مي‌شد و مبادرت به صدور حکم مي‌کردند.

 ‌بر همه استادان ديوان عالي کشور فرض است که در تصميم‌گيري‌هاي خود به موقعيت حساس و جايگاه خود توجه عميق نمايد تا ديوان عالي کشور که حسب قانون اساسي داراي جايگاهي رفيع مي‌باشد با مراجعي که صرفاً يک تأسيس درون دستگاهي و سليقه‌اي مي‌باشد مقايسه نگردد هر چند که اگر به اختيارات و وظايف مصرح قانون ديوان عالي کشور توجه گردد هيچ‌گاه چنين مقايسه‌اي به عمل نخواهد آمد مع‌الوصف چنانچه بخواهيم در وضعيت موجود وبه ناچار در ماهيت اظهارنظر نماييم همان گونه که در رأي شعبه آمده است موارد مورد استناد دادگاه محترم علم آور نبوده و با توجه به سؤالات مطروحه در فوق که در پرونده بي‌جواب مانده است به نظر اينجانب حداکثر مي‌توان موضوع را از مصاديق لوث و منطبق با ماده 239 قانون مجازات اسلامي دانست و رأي شعبه در مقام نقض رأي دادگاه که مستند به علم قاضي صادر گرديده صحيح مي‌باشد.  ‌

عروجي: رأي شعبه 20 ديوان مبني بر لوث بودن قضيه و اجراي قسامه را تأييد مي‌کنم

شعبه 20 ديوان قابليت طرح پرونده در هيئت عمومي اصراري را بر اساس همگون بودن نظرات دو تا شعبه بدوي معرفي کرده و حال آن که شعبه اول صرفاً از طريق اقرار وارد شده شعبه دوم هم اقرار را مطرح کرده هم علم را. اولاً با عنايت به اين‌که اقرار عندالحاکم ملاک است منظور از حاکم يعني قـاضـي مـحـترمي که حکم پرونده را صادر مي‌کند اقرار عند‌البازپرسي يا داديار در مرحله دادسرا يا اقرار عندالمأمور در اداره آگاهي و امثال اينها هرگز و هرگز اقرار مدنظر قانون و شرع به عنوان يکي از طرق چهارگانه تلقي نمي‌شود آيا در مرحله اول اين آقا اقرار داشته است يا نه آقايان اشاره فرموند ما دو تا اقرار گونه را از متهم در گزارش ديديم اقرار اولي را در اداره آگاهي يا انتظامي بوده که ميگويد بله من چاقو را برگرداندم به پهلوي اين آقا خورد با عنايت به نظريه پزشکي قانوني که 25 ضربه به صورت جرح را اعلام کرده است مشخص نيست که آيا ضربه وارده به پهلو اصل ضربات کشنده بوده يا نه و حال آن که اين در مورد ما دليل بر اين‌که يک چنين ضربه‌اي به پهلو کشنده باشد از نظر کارشناس و خبره که همان پزشکي قانوني باشد در پرونده منعکس نمي‌بينيم سپس اقرار دوم را نقل مي‌کند که اين متهم در کانون اصلاح و تربيت مطرح کرده است آيا کانون اصلاح تربيت اقرار عندالحاکم هست پس ما با اين وصف اصولاً رأي دادگاه بدوي را که از طريق اقرار وارد شده موجه نمي‌بينيم. نتيجتاً بر اساس يک چنين اقرار حکم بر قصاص صادر کردن قابل توجيه منطقي و شرعي و قضايي و حقوقي نيست. ‌اما مرحله دوم؛ يعني دادگاه دوم هم آمده اقرار را ملاک قرار داده است .از متهم اقراري در برابر قضات محاکم بدوي نمي‌بينيم تا دادگاه دوم هم بيايد اقرار را مطرح کند پس اقرار به عنوان طريق براي محکمه دوم هم همان وضعيت و سرنوشت را دارد که براي دادگاه بدوي داشته است پس اقرار نمي‌تواند طريق احراز باشد و مورد قبول قضايي ما قرار بگيرد مي‌رسيم به طريق دومي که صرفاً دادگاه دوم مطرح کرد. شعبه محترم به حساب هر دو دادگاه گذاشته است و حال آن که فقط دادگاه دوم هست که علم را هم طريق احراز خودش قرار داده است در دادگاه اولي سخن از علم نيست منابع حصول علم محکمه دوم يعني 101 دادگاه عمومي جزايي اردکان را ما به اين صورت مي‌بينيم. مي‌خواهد به اين صورت بگويد که از اين موارد براي خودم علم حاصل مي‌کنم همه اين مواردي که در اين رأي دادگاه دوم مطرح شده چيزهايي است که هرگز و هرگز قابليت حصول علم به صورت متعارف امکانش نيست براي اين‌که خود اين آقا مي‌گويد که من آمدم دو جور حرف زده چرا لباسش خوني شده اولاً مي‌گويد که آمدم جلوي حمله مهاجمان را بگيرم من لباسم خوني شد مرحله دوم مي‌گويد که بله آمدم ديدم افتاده است خواستم تکانش بدهم بلندش کنم به مرحله‌اي برسانم خوب طبيعي است انسان وقتي کسي را که خون‌آلود است مي‌خواهد بلندش کند لباس خود انسان هم خوني مي‌شود اگر واقعاً اين متهم چاقو به

دست بوده 25 ضربه نوجوان 15 الي 16 ساله مي‌تواند وارد کند طبعاً طرف مقابل هم بايد از خودش يـک عکس‌العملي به عنوان متقابل نشان بدهد و اين اثر را در اين آقا به نحوي از انحا ببينيم هيچ‌گونه اثري از ضرب و جرح در بدن اين آقاي متهم ارائه نشده است و خوني شدن لباسش يا اثر رد پا، ماندنش يا فرارش هيچ کدام اينها زمينه حصول علم به نحو متعارف فراهم نيست نتيجتاً من هم نظرم همان نظري است که آقايان طباطبائي و رزاقي مطرح فرمودند حداکثر چيزي که ما در اين پرونده مي‌توانيم به عنوان يک مستمسک براي خودمان براي طرح قضيه ارائه بدهيم اين‌که  همه اين قرائن و به اصطلاح اماراتي که احصا شده است مي‌تواند زمينه فراهم شدن لوث و لزوم اجراي قسامه باشد. نتيجتاً رأي شعبه 20 ديوان مبني بر لوث بودن قضيه و اجراي قسامه را تأييد مي‌کنم.

باغاني: ‌پرونده بدليل لوث، براي اجراي قسامه ارجاع شود

بنا به ماده 265 آيين دادرسي کيفري هر گاه رأي از دادگاه فاقد صلاحيت يا بدون رعايت تشريفات قانوني و بدون توجه به دلايل و مدافعات طرفين صادر شده باشد و عدم رعايت موارد مذکور به درجه‌اي از اهميت بوده که موجب عدم اعتبار قانوني رأي مذکور و يا مخالف شرع يا مغاير قانون صادر شده باشد رأي را نقض و به شرح زير اقدام مي‌نمايد مواردي را که ديوان محترم عالي کشور حق دارد رأي دادگاه را نقض بکند بايد در اين چارچوب بگنجد .نبايد استبعادا رأي دادگاه را نقض کنيم. اگر از دادگاه فاقد صلاحيت بوده مثلاً تشريفات قانوني رعايت نشده يا رأي مخالف شرع صادر شده ياراي مخالف قانون صادر شده مخالف نص صريح قانون صادر شود، اين جا شعبه ديوان عالي کشور حق دارد رأي را نقض بکند و در بند شماره 2 اگر رأي صادر شده به صورت قرار باشد و يا حکم به علت نقص تحقيقات باشد نقص تحقيقات مي‌گيرد.

پس از نقض رأي، رسيدگي مجدد و به همان دادگاه صادر کننده ارجاع مي شود تا رفع نواقص بکنند.

در اين پرونده بين شعبه ديوان و آن دو دادگاه که حکم دادند بينهما بين البعيد. آنها استناد به علم مي‌کنند حکمشان را شعبه ديوان با همين استبعادات نمي‌پذيرد. ما لوث را قبول داريم از اين جهت که پرونده براي اجراي قسامه برود.  ‌

ناصري: در امور جزايي بلوغ بايد از لحاظ شرعي ثابت بشود نه شناسنامه‌اي

اين پرونده از همان اول از مسير عادي رسيدگي قضايي خارج شده. براي اين‌که قتل در 14 خرداد 1381 اتفاق افتاده قتلي که يک بچه 15 ساله متهم است و فرض کنيد که با زبان لال بيان کرده که دو نفر ديگر بودند هر قدر گفته مرا آزاد بکنيد و بفرستيد نشان بدهم.

14 خرداد 1381 تاريخ اولين صدور حکم قصاص 15 تير 1381 يعني در ظرف يک ماه  حکم قصاص يک بچه 15 ساله صادر شده.اين که ظرف يک ماه قاضي ختم دادرسي را اعلام بکند و حکم قصاص صادر کند پس اولين خشت کج گذاشته شد متأسفانه وقتي که آمد ديوان عالي کشور نقض گرفتند و دوباره نقض گرفتند. يکي از همکاران اين جا فرمودند که اين بچه پيش فعاله نه تنها اين پيش فعال نيست اين پس فعال است.

 ‌من به طورقاطع مي‌گويم اين پرونده از روز اول با هر انگيزه‌اي متأسفانه راه کج رفته و آخر هم دارد به اين سرنوشت دچار مي شود.  ‌

چطور قبول کنيم اين‌که يک بچه 15 ساله  از شخص25 ساله چاقو بگيرد و او را از پاي درآورد؟ و طرف هيچ مقاومتي نکند. اين اصلاً واقعاً جاي تعجب است از لحاظ بلوغش هم هنوز ترديد داريم. چون اين 15 سال اماره قانوني است وقتي که پرونده به ما رسيد با همان نواقص اوليه من نمي‌توانستم بفرستم پزشک قانوني تا ثابت شود متهم بالغ است بالاخره 3 سال گذشته بود و مسلم است همان وقت بايد ثابت مي‌شد به بلوغ رسيده. در امور جزايي بايد از لحاظ شرعي بلوغ ثابت بشود نه از لحاظ شناسنامه‌اي. سن شناسنامه اماره است.

ماده 49 قانون مجازات اسلامي مي‌گويد اطفال در صورت ارتکاب جرم مبرا از مسئوليت کيفري هستند و تربيت آنان با نظر دادگاه برعهده سرپرست اطفال و عندالاقتضا کانون اصلاح و تربيت اطفال مي‌باشد  درتبصره يک  آمده منظور از طفل کسي است که به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد در بلوغ اين بچه ترديد و شبهه وجود دارد.در پرونده ديگري چون بلوغ متهم در لحظه وقوع جرم محل ترديد بود به نظر اکثريت اعضا هيئت عمومي ديوان عالي کشور حکم تجديدنظر خواسته نقض مي‌شود قبلاً سابقه داشته در همين هيئت عمومي اصراري که ترديد کردند در مورد بلوغ رأي را نقض کردند.

عروجي

عنايت داريد که اولاً حادثه در 14 خرداد 1381 واقع شده شناسنامه اين آقا تاريخ صدورش 33 تير 1365 است يعني حدود 16 سال و اندي است. 14 خرداد 1381 حادثه واقع شده 23 تير 1365، 15 سال و خورده‌اي .وارد16 سال شده بوده به حساب سال شمسي ثانياً سن هم براي ما اماره بلوغ هست و جاي

ر

شور

ضا طلابي

علي

اشکال و اعتراض هم نيست مگر دليل قانع کننده متضاد با اين داشته باشيم و رد کنيم. در عين حال رأي وحدت رويه هم که مطرح فرمودند رأي اصراري اين رأي اصراري هم خودشان خواندند که گويا از نظر تاريخ تولد شناسنامه مسئله دار بوده يعني روشن نبوده بر خلاف مورد بحث ما.

راي ديوان عالي  کشور:

در پايان اکثريت اعضاي هيات عمومي ضمن ايراد بر ادله و بينه اثبات جرم راي شعبه 20 ديوان را مبني بر لوث بودن قضيه و لزوم اجراي قسامه تاييد کردند.

 

نظريه دادستان کل

با توجه به محتويات پرونده و تحقيقات به عمل آمده توسط نيروي انتظامي، گزارش معاينه جسد، اظهارات شهود در محل، اعترافات اوليه متهم به وارد آوردن ضربات متعدد چاقو به بدن مقتول، حضور مأموران پليس 110 در کمتر از 20 دقيقه از زمان قتل، مشاهده متهم در فاصله نزديک به جنايت در حالي که لباس‌هايش آلوده به خون متوفا بوده و قصد فرار از صحنه جرم را داشته است، آثار به‌جا مانده از کفش متهم در محل وقوع جنايت، تحقيقات مبسوط از افرادي که در اظهارات بعدي متهم به عنوان ضاربان اصلي معرفي شده‌اند و نبود هر نوع دليل و مدرک بر اثبات اين ادعا و انکار متهمان در ارتکاب جنايت، تحقيقات مبسوط از افرادي که در اظهارات بعدي متهم به عنوان ضاربان اصلي معرفي شده‌اند و فقدان هر نوع دليل و مدرک بر اثبات اين ادعا و انکار متهمان در ارتکاب جنايت اعلامي، وجود سابقه سرقت و اختلاف قبلي في‌مابين مقتول و متهم طرق حصول علم متعارف جهت قضات صادرکننده رأي بر محکوميت متهم به قصاص نفس بوده است که موارد اعلامي با مدارک و مستندات پرونده مطابقت داشته و مي‌تواند از مصاديق حصول علم از طريق متعارف يا حداقل تشخيص مورد از موارد و مصاديق لوث محسوب گردد و لازم بود شعبه ديوان نيز چنانچه مورد را از موارد قتل عمد از طريق حصول علم تلقي نمي‌نمود، از آنجا که صيانت از دما مسلمانان واجب است مورد را از موارد لوث تشخيص و به دادگاه رسيدگي‌کننده اعلام مي‌نمود و دادگاه پس از بررسي طبق مقررات و تشخيص شرعي و قانوني خود عمل مي‌نمود. بنابراين، با عنايت به جهات يادشده نظر اين‌جانب بر تأييد رأي شعبه 101 دادگاه عمومي جزايي اردکان يا رسيدگي مجدد از باب لوث مطابق با مقررات و موازين شرعي مي‌باشد.

دري نجف آبادي، دادستان وقت کل

[ ۱۳۸۸/۰۹/۱۲ ] [ 17:22 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره موسسه

موسسه حقوقی وکلای فرهیخته

شماره تلفن برای مشاوره حقوقی

                                 
 تلفن:    32281494    051
   
                   65 18 513  0915



051-37536008             
نشانی:  مشهد چهار طبقه،مدرس 8 ،
                                     ساختمان 121 طبقه 2  علی حاجی زاده


مشاوره حقوقی
کیفری
خانواده
ثبتی
امکانات وب
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین




در اين وبلاگ
در كل اينترنت